آتوساآتوسا، تا این لحظه: 14 سال و 19 روز سن داره

مادرانگی های من

نوروز

  همیشه عاشق نوروز بودم... نوروز برای من انگیزه ای بود برای نو شدن و دوباره شروع کردن...ولی سالهاست که دیگر نیازی به نوروز برای نو شدن ندارم...فقط کافی است در چشمهای دخترکم بنگرم و هرلحظه دوباره متولد شوم....   نوروز پیشاپیش مبارک!   ...
27 اسفند 1391

خون دماغ

دخترک قند عسل ما پایش به میز خورده و انگشتش خونی شده است...در حالی که اشک میریزد میگوید :" مادر بیا ببین پامو... پام خون دماغ شده" من باباش دماغش ...
23 اسفند 1391

!!!

یکی از دغدغه های این روزهای دخترک گیسو ابریشمی ما این است که چرا شیشه عقب ماشین ما برف پاک کن ندارد!!!(البته بماند که این هم برای خودش مساله ای چالش برانگیز است)
20 اسفند 1391

سکوت...سکوت...سکوت

خیلی چیزها هست که باید در درون من بمیره! اگه بخوام دنیام عوض بشه،اولین کاری که باید بکنم اینکه خودمو عوض کنم.نگاهمو...تفکراتمو... حتی ظاهرمو!!!  قسمتی که بیشتر باهاش مشکل دارم همین تفکراته... این تفکرات خیلی برای من دست و پاگیر شده! باهاش خیلی مشکل دارم...خیلی خیلی زیاد!!! بعضی وقتها توی تختم دراز میکشم و افکارم بهم هجوم میارن...بیشترشون چیه؟؟؟ تفکرات پوچ و خالی که خودم حالم ازشون بهم میخوره...البته اونا که بی گناهن...حالم از خودم بهم میخوره که به چه چیزهایی دارم فکر میکنم!!! بیشتر شدم شبیه یه آدم با یک بلندگو که دایما داره یک سری شعارهایی  که حفط کرده  رو داد میزنه! داد هم نه،شاید جیغ میزنه!!! داد میزنه که...
15 اسفند 1391

راهی بی بازگشت

اگه بخوایم نسل خودمون رو با نسل پدرومادرهامون مقایسه کنیم میبینیم که خیلیییییییی چیزهای خیلییییییی عوض شده...در حدی که شاید مقایسه اش کار خنده داری باشه! نسل ما تحصیل کرده تر و با سوادترندو به اصلاح امروزها open mind هستند!!! ادعامون عالم رو گرفته که ما خیلی میفهمیم و خیلی کارمون درسته! ولی توی یک نظر میشه فهمید که نسل ما داره راه رو اشتباه میره...توی همه چیز راهمون رو گم کردیم. از کوچکترین چیزها تا بزرگترین هاش که به نظر من ازدواج و بچه دار شدن هستش... ما همه اصول زندگیمون رو گم کردیم...اصلا نمیدونم چرا ازدواج میکنیم و چرا بچه دار میشیم... مثلا همین قضیه  بچه دار شدن..شده یک وسیله برای پز دادن و خودی نشون دادن.... از ...
12 اسفند 1391
1